دل گویه ها
اینجا برای خودی مینویسم که بعدا میاد برای بهزاد سراج فرداها
بهزاد سراج
میشناسمت ، در ازل بود که هم پیاله شدیم ،هنگام شکفتن یاسهای رازقی ، اولین سلامم را به غمض عینی پاسخ گفتی ، هنوز حلاوت عسل ، شیرینی آن نگاه را تکرار میکندم ، ابدیت انتظارمان را میکشد ، در آن هنگام که کوچ پرستوها اغاز میشود
مشاهده نمایه کامل من
آرشیو
◄
2008
(2)
◄
آوریل
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2007
(45)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(5)
◄
مهٔ
(4)
◄
آوریل
(8)
◄
مارس
(5)
◄
فوریهٔ
(11)
◄
ژانویهٔ
(11)
▼
2006
(24)
◄
دسامبر
(13)
◄
نوامبر
(10)
▼
اوت
(1)
از خودم
لینکدونی
اورمزدان
جناب آقای مهندس انصاری
شراگیم
یادداشتهای سعید
ابر اردیبهشت
شعرهای امروز
خارخاسک هفت دنده
آلما
رضا پروین
سپنترا
خانوم حنا
سیبیل طلا
مسعود ده نمکی
کوروش علیانی
Google News
یکشنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۵
از خودم
سلام
نمیدونم از کجا شروع خواهم کرد.خودش یه دفعه جاری شد به قول خواهرم
فکر کنم باید از خودم شروع کنم
ولی شاید وقتی دیگر
۱ نظر:
ناشناس گفت...
جاری شدن هم عجب حکایتی است
۱۱:۵۳ قبلازظهر
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
جاری شدن هم عجب حکایتی است
ارسال یک نظر