شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۷

عکسهای من (1)



عکس آخر رو برای لیلا خانم گذاشتم که از توصیفش به وجد اومده بود .امیدوارم درخور اون خوشحالی و تمجید باشه.

دوشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۶

بازگشت دوباره



با سلام مجدد

مدتها بود که به بلاگر سر نمیزدم چون مشکلات زیادی داشت.

دیروز جایی خوندم که این مسئله ها روحل کرده خواستم یه سری زده باشم.

اگه کسی نظری در مورد بلاگر داره ، ممنون میشم که خبرم کنه.دو تا عکس هم جهت ازمایش لود کردم.

جمعه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۶

پنجشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۶

غربت

تو این غربتی که هستم دارم میمیرم حالیت نیست
میخوام دستتو تو دستم، بازم بگیرم حالیت نیست

شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶

این اس-ام اس های دلخراش

اپیزود اول:سلام،مدتهاست که دنبال نشونه ایی برای دوستی و رفاقتمون میگردم.تو چیزی سراغ داری؟
......من: سکوت
اپیزود دوم:سلام،من جوابی نگرفتم،پس فرض میکنم که تو هم نشانه ای سراغ نداری.تو میتونی اسمش رو بذاری بدبینی!من میگم کسب شجاعت برای پذیرش واقعیتی که خوشایند نیست.یا علی
:-)من:
اپیزود سوم:بنظرم موضوع خنده دار نیست
من :این فقط یه لبخند بود و البته تلخ، مثل اب دریاها

یاس من

چشم مه گریان و روی زهره بین هردم سیاه
کز غم زهرا نتابد روشنی از روی ماه
هان تو ای یاس کبودم رخ ز رویم بر متاب
ابن منم آن بنده افکار و ان بیرون ز راه
گر مرا از در برانی باز جویم راه کویت ای عزیز
کس ندیدست اینچنین دلداده ای پر سوز و آه


این پست مال چند روز قبله که نشد بذارم روی دلگویه ها

پنجشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۶

ماه زيباي من

"در آن ساعت كه بندد دست نيلوفر به پاي سرو كوهي دام"
گره خواهم زدن خونين دل خود را
به آن مشكين سيه زلفان تاريكت
وتوفيري نخواهد كرد
كه
"يادم آوري يا نه
من اندر ياد تو ميمانم اي ماهم

شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

سوز ساز

گیسو ز رخ یکسو بزن
آتش به جان ما بزن
آنسو مرو ، اینسو میا
سوزی به ساز ما بزن

شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۶

دل خسته

دوباره صدای قدمهای بلند سکوت
به هر کوی و برزن بپیچیده است
و آهی به میزان آمال بی انتها
در هر چه خواهندگی ، بسته است
در این شام غمناک و پر التهاب
دلم از پی پر زدن خسته است
کمت دارم ای دوست ، ای بیدریغ
کجایی که این غم دلم خسته است

شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۶

راه

به راه میاندیشم
راهی برای رفتن و نه ، ماندن
راهی به بلندای تاریخ ، به پاکی کویر ، به مقصد نور
راهی از میان تاریکیها به سر منزل روشنایی
نتهای زندگی تکرار میشوند
تمُ ، بک ، پلنگ
تم ، بک ، پلنگ

دوشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۶

روزگار خوش

در کوچه پس کوچه های ذهنم بدنبالت میگردم
خاطرات کودکیم را دوباره جستجو میکنم
کوچه های تنگ و بن بست
بوی عطر یاسهای رازقی
صدای خروس معصومه
چای تازه دم زهرا خانوم
ولبخند شیطنت بار دختر عصمت خانوم ، هنگامه
دوچرخه سواری با روح الله
عاشقی یوسف و ایران
یادت بخیر ، روزگار خوبی بودی
یادت بخیر
ودوباره پاکی و صفا یادم میاید

شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۶

روبه خدا


روی برمیگردانم از همه تمدنتان

در شهر بزرگتان جایی برای کوچکی چون من نیست

معیارهایتان را برای بزرگی ، نمی پسندم

سر به کوه مینهم

و دوباره

به انسان شدنی می اندیشم

که خدایی شدن را در بر داشته باشد

طبیعت پاک همه چیزش را بیدریغ عطایم میکند


عکس: بهزاد ، دربند-اوسون 13 اردیبهشت 86

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶

دلداده بیدل

چشمانت ، اگر چه نمناک و منتظر
پیامبر هزار امید
و لبانت ، اگر چه خنیاگر و آوازه خوان
رسول هزار پرسش ناگفته
و
وجودت راهنمای هزاران ساله تاریخ منست ، دلداده بیدل
عکس : بهزاد ، فروردین 86

دوشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۶

درد بازماندگان

بازماندگان با دو دشمن رو در رویند، اندوه رفتگان که عمیق است و شادی دشمنان که مثل حباب ، سطحی و ناپایدار! یزیدیان این فاتحان بی شکوه ترین رزم عالم ،دسته دسته میکوشند تا شکست واقعی خویش را بزک کنند.هیاهوی شادمانی آنان مانند بزدلانی است که در تاریکی قدم میزنند و برای فرار از ترس و خوف ، به صدای بلند زمزمه ای بر زبان میاورند
"سیدحسن حسینی"

شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۶

ابهام روشن



این غروب رنگین چه میگویدم
پایان یک زندگی را یادآور است یا
زندگیی نو در صبحی دوباره را
خورشید نیمه جان
اهتزاز گیسوان مجنون بید
تیره روشن عصر
همگی از ابهامی بس روشن سخن میرانند
عکس : بهزاد ، 30فروردین 86 ، ابشار جوزک

درب زرد ، درد سیاه


نه
حتی سخن گفتن با تو در کنار آن درب زرد هم نمیتواند التیامی بخشد این دردهای سیاه بی پایان را
آسمان سرگردان ، یکجا نشینی را بر نمیتابد
دردهایم را بدوش میگیرم و دنیا را چون بازیچه ایی در دستان کوچک کودکم
شلاق باران ، زخمه های سه تار را تکرار میکند
باز در باران به خواب میروم وسبز میشوم

وایسا دنیا

رفیقمون میخونه : وایسا دنیا وایسا دنیا من میخوام پیاده شم
ولی خواستم بگم
وایسا دنیا وایسا دنیا من میخوام آماده شم
دستم از رویت بشویم محو آن دلداده شم

سه‌شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۶

آفرینش


ای روح بزرگ آفرینش
زمان ، زمان تولد دوباره مان است
وقت تنگ است و آمالمان بلند
آن چندین هزار باری که آفریدیمان ، سیراب وجودت نگشتیم
و به غایت رنج نبردیم
آهن سرد وجودمان هنوز آبدیده نگشته است
همت فرو مگذار
دوباره و دوباره بیافرینمان
که مردن بی بازگشت ترسناکترین رخداد عالم است

عکس : بهزاد ، فروردین 86

شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۶

سیلاب



انتظارت از برفهای پاک و سفید ، آبی است پاک و زلال
اما
در سیلابی خروشان و توفنده آبی گل آلود را منتظر باید بود
حتی اگر
مادرش چشمه ای باشد بی آلایش و روح فزا
پاکی را چشم در راهم
و خدا را


عکسها:بهزاد ، 23/1/86 ، پلنگ چال

چهارشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۶

زندان

زندان
واژه ای که همیشه تاریخ تیره پشت انسان را سوزانده است
چگونه تاب بیاورم
فاصله تنگ میان این میله های آهنین را
آی سر به آسمان سودگان پست
روحم را هرگز فرا چنگ نخواهید آورد
حتی اگر بند بند وجودم را به بند در کشید