میشناسمت ، در ازل بود که هم پیاله شدیم ،هنگام شکفتن یاسهای رازقی ، اولین سلامم را به غمض عینی پاسخ گفتی ، هنوز حلاوت عسل ، شیرینی آن نگاه را تکرار میکندم ، ابدیت انتظارمان را میکشد ، در آن هنگام که کوچ پرستوها اغاز میشود
غم آمده غم آمده انگشت بر در می زند هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند ای دل بکش یا کشته شو غم رااینجاره مده گر غم به اینجا پا نهد آتش به جان در میزند از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
آقا جون همه موهاشون رو یه وری شونه کردن. نه اونوری رفتن نه اینوری اومدن. بابت مصرع دو و چهار هم زدن تو کار سیستم توکل بلکه خدا بخواد و فرجی بشه آتیش یکی به جون شمابخوره و سازتون نوای سوز بگیره. رضایت می دی آپ کنی حالاااااااا؟
۴ نظر:
غم آمده غم آمده انگشت بر در می زند
هر ضربه انگشت او بر سینه خنجر میزند
ای دل بکش یا کشته شو غم رااینجاره مده
گر غم به اینجا پا نهد آتش به جان در میزند
از غم نیاموزی چرا ای دلربا رسم وفا
غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
غم را در اینجا ره مده
فریدون عزیز قصور ما و غم را توامان عفو کنید
آقا جون همه موهاشون رو یه وری شونه کردن. نه اونوری رفتن نه اینوری اومدن. بابت مصرع دو و چهار هم زدن تو کار سیستم توکل بلکه خدا بخواد و فرجی بشه آتیش یکی به جون شمابخوره و سازتون نوای سوز بگیره.
رضایت می دی آپ کنی حالاااااااا؟
ارسال یک نظر