چهارشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۵

آذرخش

طبیعت توفنده بی قید
چه آزاد و رهایی ، هم زنجیر
طوفان ، تندر ، آتش
کاش آذرخشی بودم در پهنه آسمان
حتی اگر عمرم فقط
بقدر بارقه ای باشد در ظلمات
عکس:بهزاد ، انزلی-دهکده ساحلی ، زمستان 84

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آن که تو را با خویشتن برابر نهد

بسیار بر تو ستم روا داشته است

ترا چه گناه

که او شیدای تسلط است

و تو دلداده رهایی هستی

ترا چه گناه

که او شیدای مرگ است

و تو دلداده زیستنی

ترا چه گناه

که او سرگشته است و پریشان

در این پندار که:

آیا بهشتیان را بر چهره موی است یا نه!

و تو

در این پندار سرگشته که:

تهی دست بر دروازه تاریخ

چگونه به قرن بیست و یکم

گاه می نهی