اینجا برای خودی مینویسم که بعدا میاد برای بهزاد سراج فرداها
ما منتظران را به لب آمد نفس
ای دوست که میشناسمتوعده دیدار نزدیک است
ببخشید اشتباها نوشتم میشناسمت ، میخواستم بنویسم نمیشناسمت
و من اندیشه کنانغرق این پندارمکه چراخانه ی کوچک ما سیب نداشت
تو که سالاري رفيق منم يه دوستمرا گلي کوچک در گلستان خويش ساز شايد و شايد روزي از اين باغ بگذري
دوستای من همشون برام تمام دنیان ن یه گل تو گلستونهر کدومشون برام یه دنیانو تو هم حتما همینطوری اگه دوستمی
هزار وعده خوبان یکی وفا نکند
نوید جانوعده بدها چی؟وفا بکند؟شما ما رو جزئ بدها به حساب بیار
شکوفه می رقصد از، باد بهاریشده سر تا سر دشت، سبز و گل ناری...
آن یار کزو خانهء ما جای پری بودسر تا قدمش چون پری از عیب بری بوداوقات خوش آن بود که با دوست بسررفتباقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
ارسال یک نظر
۱۰ نظر:
ما منتظران را به لب آمد نفس
ای دوست که میشناسمت
وعده دیدار نزدیک است
ببخشید اشتباها نوشتم میشناسمت ، میخواستم بنویسم نمیشناسمت
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
خانه ی کوچک ما سیب نداشت
تو که سالاري رفيق
منم يه دوست
مرا گلي کوچک در گلستان خويش ساز
شايد و شايد
روزي از اين باغ بگذري
دوستای من همشون برام تمام دنیان ن یه گل تو گلستون
هر کدومشون برام یه دنیان
و تو هم حتما همینطوری اگه دوستمی
هزار وعده خوبان یکی وفا نکند
نوید جان
وعده بدها چی؟
وفا بکند؟
شما ما رو جزئ بدها به حساب بیار
شکوفه می رقصد از، باد بهاری
شده سر تا سر دشت، سبز و گل ناری
...
آن یار کزو خانهء ما جای پری بود
سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست بسررفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
ارسال یک نظر