خسته دل و پریشون از در خونه زد بیرون
شب دیر خوابیده بود و صبح به سختی بیدار شد
بهانه گرفت و فریاد شنید
نگاه مهربون و ملتمسانه ش که بارون اشک خیسش کرده بود داره دیوونه م میکنه
نمیتونم کار کنم.نمیتونم
چرا دیگه فکرم کار نمیکنه؟
چرا نمیتونم
شب دیر خوابیده بود و صبح به سختی بیدار شد
بهانه گرفت و فریاد شنید
نگاه مهربون و ملتمسانه ش که بارون اشک خیسش کرده بود داره دیوونه م میکنه
نمیتونم کار کنم.نمیتونم
چرا دیگه فکرم کار نمیکنه؟
چرا نمیتونم
۲ نظر:
سلام مبارکه!
خوب چی کار کنم؟! هیشکی به من نگفت شروع کردید!
موفق باشید
مهندس تو همیشه فکرت خوب کار می کنه تو این شک نکن.این جور مسائل همیشه هست ولی خوب نمیشه ساده هم از کنارشون گذشت که تو هم نمی گذری
ارسال یک نظر