و باز هم صعود
صعود ، سکوت ، سکوت
و صعود سکوت تا بلندای وجود
او در فراسوی مکان ،در التهاب از دست رفتن هر آنچه که بدست آورده است
خود را میکاود
نفس ، سربیست در سینه و او را یارای براوردنش نیست
و اویی دیگر
در اشتیاق پروازی برای شدن ، اوجی برای بودن ، به دور دست خیره میماند
زمستان است ولی بس جوانمرد
۴ نظر:
و اویی دیگر
می رود بالا از قاف
با نفس هایی گرم
دستانی گرمتر
این "او" حرف آخر عشق است
تو خیلی بزرگی
خیلی. وقتی آدم از خودش هم میگذره. و این یعنی اوج عشق، معنویت
...
من يه كشف تازه كردم : تنهاترين مردم قويترين مردمه
هنريك ايبسن ، دشمن مردم
چرا لینکات این شکلی شدن پس؟
حتمن رمزی در کار است
ارسال یک نظر