ببار اي اشك
ببار ، شايد سنگيني بار فراق را سبكتر كني
ديگر خورشيدي گونه هاي سرما برده ام را التيام نخواهد بخشيد
و درد خواستن در اعماق وجودم تا ابد لانه خواهد كرد
ديگر روي از هر نوري پوشيده خواهم داشت
كه جان را ياراي تحمل فراقي ديگر نيست
اینجا برای خودی مینویسم که بعدا میاد برای بهزاد سراج فرداها
۱ نظر:
???!!!
ارسال یک نظر